پرش به محتوا

نظریه گشتالت  Gestalt theory

نظریه گشتالت برای اولین بار توسط ماکس ورتایمرMax Wertheimer، روان‌شناس اهل چک مطرح شد. او زمانی که در حال سفر با قطار بود متوجه شد که درخت‌ها، خانه‌ها و اشیای دیگری که پیرامون وی در خارج از قطار دیده می‌شوند، در حال حرکت‌اند. اگرچه این پدیده قبل از او توسط افراد زیادی مشاهده شده بود و منجر به اختراع صنعت سینما شده بود اما سوالی که ذهن ورتایمر را به خود مشغول کرده بود این بود که اگر اشیایی که دیده می‌شوند ثابت و بدون حرکت هستند پس علت این حرکت و جابجایی چه چیزی است؟

تنها جوابی که در آن لحظه به ذهنش خطور کرد این بود که شاید فرایند ادراکی ما با احساس‌های مجردی که آنها را به وجود می‌آورند مشابه نباشد. وی با کمک دو نفر از اساتید جوان دانشگاه فرانکفورت یعنی کورت کوفکا Kurt Kofka و ولفگانگ کهلر Wolfgang Köhler که در کنار هم به عنوان بنیانگذاران روانشناسی گشتالت شناخته می‌شوند، آزمایش‌های بعدی خود را برای یافت جواب ادامه داد. اهمیت موضوعی که ورتایمر و همراهانش بدان پرداخته بودند در توصیفی بود که او از گشتالت ارائه کرد. بر این اساس او دریافت که گشتالت یا کل تجربه ادراک شده، دارای خاصیتی است که در اجزای آن وجود ندارد.

در دوران معاصر مفهوم گشتالت توسط کریستین وان اهرن فلس Christian Von Ehrenfels معرفی شد. از نظر او همه ادراک‌های ما دارای کیفیت گشتالت‌اند، اما اجزای سازنده آنها فاقد این خصوصیات می‌باشند. برای مثال فرد خطی را که از اجتماع تعدادی نقطه به وجود آمده است، می‌بیند و نه تک تک نقطه‌ها را و مشابه آن این که، آدمی با گوش دادن به یک ملودی، نت‌های تشکیل دهنده آن را به صورت انتزاعی نمی‌شود، بلکه کلیت ملودی را ادراک می‌کند.

گشتالت
نظریه گشتالت در هنر

گشتالت چیست؟

کلمه گشتالت در آلمانی مدرن به معنای قرار دادن یا کنار هم قرار دادن یک چیز به کار می‌رود و معادل دقیقی در زبان انگلیسی برای آن وجود ندارد که علت این امر گسترده بودن مفهوم گشتالت است. در انگلیسی از گشتالت به کل سازمان یافته یا شکل بندی تعبیر می‌شود و در زبان فارسی از کلماتی چون شکل، قالب، کل و هیئت برای توصیف آن استفاده می‌شود.

گشتالت بیانگر روشی است که طبق آن اشیا، «گشتلت» یعنی جاگذاری و کنار هم چیده می‌شوند. کپس نویسنده کتاب زبان تصویر معتقد است «گشتالت کلیتی است مادی، روانی یا نهادی، دارای مختصاتی که اجزای آن به طور منفرد، فاقد چنین مختصاتی هستند.

گشتالت
نظریه گشتالت در هنر

فرآیندهای ادراکی مغز موضوعی است که نظریه گشتالت به مطالعه آن می‌پردازد و بیانگر این مساله است که اصل عملی ذهن، کل‌نگر، موازی و همراه با تمایلات خودسازمان یافته یا فطری است. به این مفهوم که در ادراک یک مجموعه یا ساختار، کل ساختار است که دریافت می‌شود و نه تک تک اجزای آن. تفکر عمده در نظریه گشتالت این است که نقش‌مایه‌های کلی، بر عناصر تشکیل دهنده خود اولویت دارند و از خواصی برخوردارند که در خود آن عناصر موجود نیست و در حقیقت کل، چیزی بیشتر از مجموع اجزایش است.

گشتالت
نظریه گشتالت در هنر

آشنایی هنر با گشتالت

تقریبا با گذشت یک دهه بعد از مطرح شدن روان‌شناسی گشتالت، اصول آن در زمینه ادراک بصری مورد توجه هنرمندان قرار گرفت. در آن دوران مدرسه باوهاوس در وایمار آلمان، مرکز توسعه هنری بود که هنرمندان و طراحان بزرگ اوایل سده بیستم را در خود گرد آورده بود. پل کله Paul Kale، واسیلی کاندینسکی Wassily Kandinsky و جوزف آلبرز Joseph Albers، هنرمندانی بودند که از نظریه گشتالت و نتایج تحقیقات آن در نوشته‌ها و نقاشی‌هایشان استفاده کردند.

مقاله ای که ورتایمر در سال 1923 با عنوان نظریه فرم ارائه داد، تاثیر زیادی در نفوذ نظریه گشتالت در هنر گذاشت. بعدها با حضور روان‌شناسان گشتالت در مدرسه باهاوس و سخنرانی‌های آنها، تاثیر این یافته نوظهور علمی‌‌ – هنری عمیق‌تر شد.

کوفکا از جمله کسانی بود که در جهت ترویج اصول این نظریه نوشته های زیادی در باب تحلیل هنر از طریق نظریه گشتالت ارائه داد و رودلف آنهایم نیز به صورت گسترده‌ای معنای ضمنی نظریه گشتالت را برای ادراک معماری، موسیقی، نقاشی، شعر، مجسمه سازی، رادیو، سینما و تئاتر  به کار بست.

طی سالهای متمادی سخنرانی‌های زیادی توسط روان شناسان گشتالت در مدرسه باوهاوس برگزار شد که هنرمندانی چون پل کله، واسیلی کاندینسکی، جوزف آلبرز و . . . در آنها شرکت می‌کردند و علاقه مندی زیادی برای استفاده از اصول و مفاهیم این نظریه در آثارشان نشان دادند. شهرت و اعتبار آلبرز در نقاشی تا حدود زیادی در بهره گیری از کنتراست همزمانی بود که توسط دورکهایم در این سخنرانی‌ها مطرح شده بود.

گشتالت
نظریه گشتالت در هنر

یافته‌هایی که از طریق گشتالت در زمینه ادراک بصری ارائه شده بود، موضوع جالب توجهی برای هنرمندان بود چرا که باعث افزایش خودآگاهی آنها در فرآیند خلق اثر می‌شد. نتیجه این مهم به کارگیری ترفندهای بصری بود که به صورت ذاتی در فرآیند ادراکی عناصر وجود داشت و با تاثیری که روی مخاطب می‌گذاشت به ابزاری شگفت در دست هنرمندان تبدیل شد.

گشتالت
نظریه گشتالت در هنر

در میان آثار منتشر شده پیرامون گشتالت، کتاب زبان تصویر نوشته جئورگی کپس، گرافیست اهل مجارستان و مدرس نیوباوهاوس در شیکاگو، کتاب مبادی سواد بصری نوشته دونیس داندیس معلم آمریکایی و همچنین هنر و ادراک بصری اثر برجسته رودلف آرنهایم روان شناس معروف گشتالت، از اهمیت زیادی برخوردار هستند.

 

 

 

 

  مطالب مرتبط : 

  اصول گشتالت

  تاریخ گرافیک

  فعالیتهای تجاری چگونه معرفی می شوند؟